راننده ی محترم!

این منم! دوچرخه سوار!

 

پا در رکاب، جاده در پیش، آرام، بی شتاب، پیش می روم.

تو از کنارم می گذری، تُند و پرشتاب، دستت را روی بوق می فشاری و زیر لب چیزی می گویی!  نمی دانم.

نمی دانم تفاوت میان من و تو چیست؟

تو کار مهمی داری و من ندارم؟

تو آدم مهمی هستی و من نیستم؟

 

تو آدمی جدی هستی و من برای سرگرمی رکاب می زنم؟

به خودت نگاه کن! تو یک انسان هستی، من هم!

 

هر دو وسیله ی نقلیه داریم!

هر دو برای خودمان مقصد داریم!

هر دو!

اما تفاوت میان من و تو چیست؟

 

 

تو سرمایه ی مردم این سرزمین را به دود تبدیل می کنی تا نَفَس انسان ها را مسموم کنی! این بهای رسیدن تو به مقصد است!

من رکاب کشان، راهی هستم، نه زمین را آلوده می کنم و نه آسمان را، هیچکس برای رسیدن من به مقصد بهایی نمی پردازد!

 

چربی خون، چاقی، استرس، … در کمین توست!

شادابی، سلامت، آرامش، … همیشه میهمان من است!

 

تو با سرانگشت پا، پدال گاز را که می فشاری، در چند ثانیه، به سرعت صد کیلوتر رسیده ای!

من، پا در رکاب، انرژی زیادی را به کار می برم تا به سرعت بیست کیلومتر برسم!

 

تو سهم زیادی از خیابان را پر کرده ای!

همه ی سهم من از خیابان به طول قد من است!

 

تو گمان می کنی که پهنای همه ی خیابان از آنِ توست.

من به پهنای یک وجب در خیابان راضی ام!

 

تو برای رهگذران، شلوغ و پر سر و صدا

و من، برای رهگذران، یادآور شادی و شادابی زندگی!

 

تو برای کودکانی که می گذرند، بوق گوش خراش خود را به صدا در می آوری

و من به کودکانِ رهگذر، لبخند می زنم!

 

تفاوت من و تو چیست؟

 

من سوار بر دوچرخه، آزاد و رها، همانند کبوتری سبک بال رکاب می کشم

و تو، در بند بنزین و روغن و آب و گاز و باد!

 

من اگر پشت بر زین نباشم، زین و دوچرخه را بر پشت می توانم کشید

و تو اگر بر زین نباشی، زین و ماشینت با لگن برابر است!

 

و

و آنگاه

و آن راننده آمد!

آن راننده با ماشین آمد!

آن راننده خشمگین آمد!

بی توجه و خشمگین به سمت من پیچید!

من بودم و بلوکه های سیمانیِ کنار خیابان  و یک هیولای آهن و دود و یک راننده ی جنگلی!

ترمز گرفتم!

به لطف شهرداری زمین را خیسانده بودند!

زمین سُر بود!

سُر خوردم!

تصادف کردم!

ماشین جنگلی با راننده ی جنگلی، درگیر با گوشی همراه و درگیر با شخص آن سوی تلفن! وقتی به خود آمد که از روی من و دوچرخه رد شده بود!

 

بی شک رد شدن از روی من و دوچرخه، تکانش داده بود! حواسش پرت شده بود! چقدر بد!!!

سرش را که از پنجره بیرون آورد به چند توهین و ناسزا بسنده کرد و رفت!

 

آن راننده رفت!

آن راننده انسانیت اش را پیش من جا گذاشت و رفت!

 

 

و اکنون این منم!

دوچرخه سوار!

هنوز پا در رکاب،

همیشه پا در رکاب!

نه زمین را می آلایم و نه آسمان را!

 

این منم!

این آرمان شهر من است!

آرمان شهر دانش و فرهنگ!

 

دانش باهم زیستن،

دانش در کنار هم بودن،

دانش از هم آموختن!

 

و فرهنگ احترام گذاشتن به هوای پاک!

فرهنگ احترام گذاشتن به آرامش انسان ها!

فرهنگ حرمت نهادن به انسانیت انسان!

 

 

به من احترام بگذار!

من همانند توام!

هر دو پا در رکابیم!

هردو راهی مقصد هستیم!

 

هر دو برای قوانین راهنمایی و رانندگی ارزش خواهیم گذاشت!

هر دو پشت چراغ قرمز می ایستیم!

و هردو از چراغ زرد عبور نمی کنیم!

 

*****

بیا!

از دوری راه نترس!

یک روز با من رکاب بزن!

بیا یک روز، تمام مسیرهایی را که طی می کنی با دوچرخه برو!

بیا یک روز با همدیگر جشن رکاببگیریم!

 

جشن رکاب یعنی:

خنده برلب، مهربان و آرام، بی بوق، بی سر و صدا، بی دود، بی استرس، بی ترس، بی ادعا،سرشار از بودن، سرشار از نفس کشیدن، سرشار از زندگی، شاد و خندان، سرزنده و سرافراز، پا در رکاب دوچرخه داشتن و سر بر بلندای آسمان برافراشتن!

 

بیا و در جشن رکاب شرکت کن تا به یاد داشته باشی که:

 

اگر جلوی من پیچیدی،

انرژی زیادی مصرف خواهم کرد تا دوباره به راه بیافتم!

 

اگر سرعت من کم است،

بوق های ممتد تو آن را زیاد نخواهد کرد!

 

اگر ماشینی با ماشین تو تصادف کند، آهن است و آهن!

اگر ماشین تو با دوچرخه ی من، تصادف کند،

آهن است و گوشت و پوست و استخوان!

 

من دوچرخه سوارم!

دوستدار طبیعت، دوستدار آفرینش!

دوستدار تو!

جانم در دست توست!

بی احتیاطی تو جانم را به باد خواهد داد!

پس مراقب من باش!

.

.

بیاندیشیم!

بسیار هم !!!

…..

رانندگی یک رفتار نیست،

رانندگی یک فرهنگ است!

…..

.

نویسنده : مهرداد آموزگار

منبع : http://edutopia.ir