یزدفردا “سرویس مقالات و یادداشت ها “حسین مسرت:به درستی روشن نیست که از کی شیار خوش نگار چرخ دوچرخه ها بر کوچه ها ، بازارها و گذرهای خاکی شهر یزد نشست ؛آیا نخستین بار ، ویس قنسول انگلیس آن را به یزد آورد ، یا گماشته های هندی سفارت بریتانیا و یا مدیر بانک شاهی و شاید کارپرداز بیگانه ی تلگرافخانه ی یزد . شاید هم میسونرهای انگلیسی بیمارستان مرسلین یزد و یا اینکه یکی از بازرگانان نام آور یزد به نام رشتی ، همو که سال ها بعد ، اتول ( اتوموبیل) را به یزد آورد و اتول خان رشتی ، برگرفته از نام اوست . از خلال برخی کتاب ها ، اشاره ای به وجود انبوه دوچرخه ها در شهر یزد

شده ، امّا کهن ترین یاد کرد ، بر می گردد به یادبوده های دکتر محمد علی اسلامی ندوشن در سال های پیش از 1320 ش در کتاب « روزها» که چنین می نویسد :

« شارسان [یزد] در آن زمان ، یک خیابان اصلی داشت ، هنوز آسفالت وجود نداشت ، اتومبیلخیلی کم بود ، چند درشکه بود و تعدادی زیادی دوچرخه ، عدّه ی کثیری از اعیان تا کاسب متوسّط الحال – جز کسانی که پیر و موّقر بودند – دوچرخه ، سوار می شدند . در میان این خیل سواران ، چند زن متجدّد نیز دیده می شد . عصرها لااقل در سه فصل ، خیابان پهلوی را آب پاشی می کردند که بوی نم از آن بر می خاست و هوا طراوتی می گرفت . گردش کنندگان که نزدیک به تمام آن ها مرد بودند ، بعضی دوچرخه به دست ، قدم زنان سراپای آن را می پیمود .

وجود دو گاراژ در خیابان و مغازه هایی که نظیر آن ها در بازارپیدا نمی شد ، رونق خاصّی به این گردشگاه می بخشید . از جمله دو سه دوچرخه فروشی بود که من همواره با کنجکاوی و شوق به آن ها نگاه می کردم . عروس همه ی آن ها ، مارک \” رالی \” بود ( که به آن لاری می گفتند ) به رنگ سبز تند که خط هایی طلایی داشت ، هر سه ساخت انگلستان . جنس انگلستان در آن زمان مرغوبیت بی رقیبی داشت » . 1

پس از آن زنده یاد جلال آل احمد است که در شهریور 1337 پای بدین شهر دور افتاده و کویری می گذارد و نخستین بار عبارت « یزد ، شهر بادگیرها » را ماندگار می کند و با شگفتی می نویسد که براستی یزد ، شهر دوچرخه هاست، نه اصفهان و با این کار ، نامی دیگر بر نام های این دیار کهن که تا پیش از این ، « دارالعباده » اش می خواندند ، می نهد ؛ و می نویسد : « شهر پر بود از دوچرخه های فیلیپس و راله . آخوندها هم سوار بودند و پا می زدند و می رفتند . جوی کنار خیابان ، مجرای گذر آب نبود ، استراحتگاه عمومی دوچرخه ها بود ، شهرت بی موردی است که اصفهان پیدا کرده ، از نظر فراوانی دوچرخه . این یزد است که شهر دوچرخه هاست و پیش از آن

شهر دوچرخه هاست و پیش از آن شهر بادگیرهای بلند ، فکر می کنم اگر کارخانه ی دوچرخه سازی فیلیپس ، همین یک شهر را به عنوان مشتری داشته باشد ، دست کم تا صد سال دیگر ، نانش توی روغن است . در حدود 200 هزار دوچرخه در یزد است … یکی می گفت : در هر خانواده ی یزدی دست کم دو تا دوچرخه هست و این تفنّن زندگی است » 2 و سومین رهگذار ، علی اصغر مهاجر است که در اسفند 1339 به یزد پای نهاده و با خرسندی می نویسد :

« پایتخت کویر ، خاموش و بی شتاب برای ایّام عید خود را آماده می ساخت ، یک دریا دوچرخه در خیابان پهلوی موج می زد ،. عرصه ی خیابان های یزد ، جولان گاه دوچرخه است ، بچّه آخوند ، تاجر و سبزی فروش و طلبه و شعرباف و مقنی و وکیل عدلیّه ، همه سوار دوچرخه اند و شانه به شانه ی هم پا می زنند . اتومبیل د راین خیابان ها غریبه است و باید حدّ خود را نگاه دارد . شهری که یک عمر خونسرد و آرام زیسته است ، با سرعت میانه ی خوشی ندارد . دوچرخه هم باید معجزه ای کرده باشد که وجود خود را د رلابه لای سنّت های یزد جا انداخته است .

انبوه دوچرخه سواران یزد ، فرنگ رفته ها را به یاد آمستردام می اندازد با این تفاوت که در شهری مثل آمستردام ، فقط در دو وقت معیّن از روز ، جنگل دوچرخه به راه می افتد و شتاب و غوغای آن هم تهوّع آور است ، امّا در یزد ،طمأنینه و آرامش و بی خیالی دوچرخه سواران آدمی را به وسیلت و فایدت دوچرخه معتقد می کند » . 3

 

به هر حال ، هنوز هم درزیر زمین برخی خانه های کهن یزد ، اسکلت زنگ زده ی دوچرخه های رالی ، سه تفنگدار ، هرکولس ، هامبر و بالاکا ، دیده می شود که روزی مرکب راهوار و نو نوار دارنده ی آن بوده که ساعت ها در بازار و گذر ، رفت و آمد می کرده و به پیادگان افاده می فروخته و انگار بر قالی سلیمان سوار است و خدا را بنده نیست .

بی گمان پیدا شدن دوچرخه ، مثل هر پدیده ی صنعتی دیگر با شگفتی بینندگان همراه بود ، رخدادی که هنوز هم بشریّت با دیدن پدیده ای نو در دانش ، بدان روبرو می شود . آن هم برای مردمی که حتّی توانایی خرید یک چارپا و استر را نداشتند و ناچار بودند تمامی مسیر دراز خانه تا بازار وزمین کشاورزی را پیاده بروند ، بی گمان در آن زمان ، خرید دوچرخه ،مانند خرید هواپیمای خصوصی در امروز برای بسیاری آرزوی دست نیافتنی بود . امّا امروزه با اینکه چند ده سالی است ، خیابان های یزد جولان گاه تاخت و تاز خودرو و موتور سیکلت های پر سروصدا و دودزا و آلوده کننده شده است ، و در گفتگو های خودمانی که ناشی از مقایسه ی یزد با دیگر شهرهای ایران است ، یزد را « شهر موتورها » نامیده اند ، امّا با این حال ، هنوز هم تعداد دوچرخه های آن بر بسیاری از شهرهای ایران فزونی دارد . هنوز هم دوچرخه فروشی های یزد ، همان رونقی دارد که دکتر اسلامی در سال 1318 ش می نویسد .

هنوز هم بسیاری یزدی ها ، مایل به گزینش دوچرخه به جای موتور یا خودرو هستند . البته به شرطی که در خیابان های شلوغ شهر ، تأمین جانی داشته باشند . وگرنه در یک چشم به هم زدن اسیر حرکات دیوانه وار رانندگان شتابزده شده و نقش بر زمین می شوند .

هنوز خوی ، خصلت ،و منش آرام و خرسند یزدی با طبیعت دوچرخه که وسیله ی آرام ، سبک بار و قانع بوده ، سازگار است . هنوز هم شاید همین احساس دکتر اسلامی ندوشن را در هفتاد سال پیش داشته باشند که گفته بود : « گذشته از صدای قدم ها و هیاهو و بانگ مردم ، صدای دلنگ ،دلنگ زنگ دوچرخه ها نیز بود که به گوش من بسیار دلنواز می آمد ، مانند چهچه بلبل ، نغمه ی تیزی بود که یک نواختی فضا را می شکافت و خبر از حرکت و سرعت می داد » . 4

امّید که برنامه ریزان شهری با اندیشیدن راهکاری شایسته و بایسته ، زمینه ی آشتی دوباره ی یزدی ها را با دوچرخه فراهم کنند . هنوز هم د رخانه ی هر یزدی یک تا دو دوچرخه کارآمد دیده می شود . پدر خانواده هنوز برایش دشوار است که از وسیله ای که سی سال او را به سر کار برده ، دل بکند و آرزو دارد دوباره آسوده خیال در خیابان ها رکاب بزند و در پیچ و خم کوچه های آشتی کنان یزد که تنها پذیرای عبور یک دوچرخه است ، ره بسپرد و در زیر ساباط ها ی خشتی آن ، باد خنک نوش جان کند و با صدای زنگ آن به عابران کوجه بگوید که من برای دیدن شهر خودم ، راهی محلّه های قدیمی شده ام .

 

منبع : yazdfarda.com.www